خسته شدم
سلام
نمیدونم چیکارکنم
امتحانای ترم نزدیکه
پیشرفتم که نیمه اذرداریم
امتحانای مدرسه هم که کم کمش خیلی بهمون لطف کنن منت بزارن روزی2تاش روداریم ومنم هیچ پیشرفتی نکردم
اصلانمیدونم چمه انقدمیخونم بعدمیرم سرجلسه همش یادم رفته انگارهیچی نخونده باشم یااینااصلاتوکتابمون نباشه
خسته شدم
کاش زودتراین مدرسه کوفتی تموم شه
هیچ انگیزه ای واسه ادامه تحصیل ندارم
توروخداببین نخبه شهرکارش به کجاکشیده
واقعانمیدونم چمه
خسته شدم ازتنهایی کاش یه دوست پیدامیشدکه بتونم باهاش راحت باشم.نه بترسم که خونوادم نبینه من باهاشونم نه بترسم که دهن لقی کنه ونه بترسم که منومسخره کنه.کاش ایدازهراهلیاباران یکیشون پیشم بودن نه اینم انتظارزیادیه کاش فقط یه بارمیتونستم ببینمشون وتوبغلشون زاربزنم شایدکمی اروم میشدم شایدحس بودنشون بهم امیدبودن میدادبدون هیچ برنامه وهدفی روزم شب میشه وشبم روزوفقط انتظارنشستم که ایندم قراره چی بشه...نه جایی رودارم که برم نه کسی رودارم که باهاش حداقل قبرستون برم نمیدونم چی ازخدابخوام که کفرنباشه
نظرات شما عزیزان:

بعضی وقتا واقعا همین حسو دارم
پاسخ:کاش میشدکمی به زندگی امید داشت
بعدشم من هم دوستتم هم زنت دیگه نشنوم این حرفاروها
راستی چرا ایدا رو قبل من نوشتی؟گریه بکنم؟
پاسخ:انشالله که سایت همیشه روفرق سرم باشه اخه دخمل توکه منوکشتی بافراق یوسفت به خدانیم ساعت توهمین پست موندم که ای خدااسم کدومواول بنویسم دیگه گفتم ایداهم بزرگتره احترامش واجبه هم اینکه حروف الفبابگیری ا اوله وگرنه هیچ فرقی پیدانکردم قربون اجی کوچمولوم برم من

.gif)